...

 

 

وقتی نیست نباید اشک بریزی

باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند ....تا کوه شوند ، تا سخت شوند ،

همین ها تو را میسازد...سنگت می کند درست مثل خودش !

باید یادت باشد حالا که نیست

اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند ...میدانی؟

...
آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد

 

نوشته شده در جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 22:27 توسط anna| |

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد.اگر شما از اعماق قلبتان

تصمیم به انجام کاری بگیرید میتوانید آن را انجام بدهید .

مانع "ذهن" است . نه اینکه شما یا یک فرد، کجا  هستید .

اگر قـدر ثانیـه‌های بدون بازگشت را میدانستید و از قلـه‌های

باشکوه موفقیـت چیـزی شنیده بودید،هیـچ گاه...برای در چالـه

مانده ، چـاه را توصیـف نمی کردید...

 

نوشته شده در جمعه 15 دی 1391برچسب:,ساعت 22:48 توسط anna| |

نامرد من فیزیکم خوب نیست تو بهم فیزیک برسون منم ادبیات بت میرسونم ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دکتر شریعتی به دکتر حسابی سر امتحان فیزیک

 

نوشته شده در جمعه 15 دی 1391برچسب:,ساعت 22:44 توسط anna| |

یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم

 
دوس دارم یه روز آنقد پولدار بشم که وقتی رانی می خورم؛ اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی گیر می کنه واسم مهم نباشه!

 
بعضی آدما آنچنان گنج های بی بدیلی هستن که باید حتما دفنشون کنی!

 
اگه سال تا سال یه قرون تو جیبت نباشه مامان و بابات نمی فهمند، کافیه یه نخ سیگار تو جیبت باشه همه عالم می فهمن!

 
موقع فوتبال نگاه کردن ۸۰ دقیقه می نشینی چش تو چش تلویزیون هیچ اتفاقی نمی افته، یه دقیقه میری دستشویی، میای می بینی بازی دو دو تموم شده.

 
موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه، دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی

 
دیدن یه سوسک توی اتاق خواب درواقع مساله خاصی نیست، مساله خاص از اونجا شروع می شه که: سوسکه ناپدید می شه

 دوغ قبول!شیر کاکائو قبول!آبمیوه پاکتی قبول!اصلا نوشابه هم قبول!آب معدنی رو دیگه برا چی تکون میدی؟همش همونه!

 
نمی دونم چه حکمتیه، اینا که میرن بدنسازی اصرار دارن که اصلا سردشون نمی شه!

 
اینقدر که ما لگد به بخت خودمون زدیم بروسلی به حریفاش نزد.

 
سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش!

 
حالا چرا تخم مرغ گندیده بوی گلابی میده؟

 روز زن نزدیکه. خانوما هشیار باشین آقایون دعوا الکی راه نندازن همش سیاسته. توطئه رو در نطفه خفه کنید.



 
امروز رفتم از دستگاه خودپرداز پول بگیرم مبلغ رو زدم ۵۰۰۰۰ تومانیه ۱۰ هزار تومنی داد!سه تا پنج هزار تومنی داد!پنج تا دو هزار تومنی داد! پونزده تا هزاری!یه لحظه دلم واسه دستگاه سوخت، نزدیک بود پولو برگردونم تو دستگاه!طفلی خودشو کشت ۵۰ تومن منو جور کرد!

 
نمونه سوال های رایج توی همه خونه ها:این تلویزیون بی صاحاب واسه کی روشنه؟چی از جون این یخچال بدبخت می خوای؟کی لامپ دستشویی رو روشن گذاشته؟کی دمپایی دستشویی رو خیس کرده؟این موقع شب با کی حرف می زنی؟چشمات در نیومد پای این کامپیوتر کوفتی؟کی غذای منو خورده؟

 
شش ماه به دوستت مهربونی می کنی، خوبی باهاش، هر کاری میگه می کنی که بفهمونی دوستش داری… دو روز که اعصاب نداری، میگه: حالا شناختمت

 اینقده بدم میاد وقتی دارم روی آهنگ می خونم خواننده اشتباه میخونه!دقت کردین!؟

 
الان شما اگه همینطوری بیکار هم نشسته باشید تو خونه، از نظر پدر و مادرتون، بچه همسایه یا بچه فامیل بهتر از شما بیکار می شینه


من هر روز، از خونه که بیرون می زنم رو یه کاغذ می نویسم «امروز قراره بمیرم» که اگه احیانا مردم، بگن یارو چقد خفن بوده، می دونسته!…


 
دقت کردین اگه انگشتت با تبر قطع شه، دردش کمتره تا اینکه با کاغذ بریده بشه؟! دقت کردین؟

 دو ساعت پشت تلفن معطلی که گوشی رو برداره، تا میایی خمیازه بکشی یارو میگه الو! دقت کردین!

 وقتی جوراب پاته، حتما دمپایی دستشویی خیسه!

 
بابای شما هم جلو تلویزیون خوابش می بره بعد تا تلویزیونو خاموش می کنی بیدار می شه میگه چرا خاموشش کردی؟

 

نوشته شده در جمعه 15 دی 1391برچسب:,ساعت 22:41 توسط anna| |

مرام فقط مرام گاو چون نگفت من گفت ما!!!
.
.
.
صفا فقط صفای مورچه که هر وقت گریه کرد هیچکس اشکش ندید!!!
.
.
.
رفیق فقط کلاغ نه بخاطر سیاهیش به خاطر یه رنگیش!!!
.
.
.
معرفت فقط معرفت کرم نه به خاطر کرم بودنش به خاطر خاکی بودنش!!!
.
.
.
یه رنگی فقط یه رنگی دیوار که هرچی مردو نا مرده بهش تکیه میدن!!!

 

نوشته شده در جمعه 15 دی 1391برچسب:,ساعت 22:14 توسط anna| |

کوچک که بوديم چه دل هاي بزرگي داشتيم
اکنون که بزرگيم چه دلتنگيم
کاش همان کودکي بوديم که حرفهايش را
از نگاهش مي توان خواند
اما اکنون اگر فرياد هم بزنيم کسي نمي فهمد
و دل خوش کرده ايم که سکوت کرده ايم
سکوت پر بهتر از فرياد تو خاليست
دنيا را ببين... بچه بوديم از آسمان باران مي آمد
بزرگ شده ايم از چشمهايمان مي آيد!!
بچه بوديم دل درد ها را به هزار ناله مي گفتيم همه مي فهميدند
بزرگ شده ايم درد دل را به صد زبان به كسي مي گوييم ...هيچ كس نمي فهمد

نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:,ساعت 10:40 توسط anna| |

آدمها تنها که نباشند میروند تنها که میشوند باز میگردند...

هیچ کس نمیتواند به عقب برگردد و از نو شروع کند اما همه میتوانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند...

خوشبختی ما در سه جمله است                                          :                    تجربه از دیروز . استفاده از امروز . امید به فردا
ولی ما با سه جمله ی دیگر زندگی خود را تباه میکنیم:
                      
حسرت دیروز . اتلاف امروز . ترس از فردا


دعای باران چرا؟؟؟
دعای عشق بخوان!!!
این روز ها دلها تشنه ترند تا زمین
خدایا...
کمی عشق ببار...

برای خیانت هزارو یک راه هست اما هیچکدام به اندازه ی تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست...

چه داروی تلخیست
وفا داری به خاعن ...
صداقت با دروغ گو...
مهربانی با سنگ دل...

روز هایی که دلم شکسته بود یاد حرفهای پدر ژپتو به پینوکیو افتادم که میگفت:
پینوکیو ! چوبی بمان ! ادمها سنگی اند دنیایشان قشنگ نیست!!!!

 

نوشته شده در سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,ساعت 22:39 توسط anna| |

روزی عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟

دوستی گفت:

من دیگران را با سلام آشنا میکنم تو با نگاه . . . .

 

من آنان را با دروغ جدا میکنم تو با مرگ.

نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,ساعت 23:11 توسط anna| |


Power By: LoxBlog.Com